بازتابِ نفسِ صبحدمان

 گفتم "رفیق من! موهات کی اینقدر سفید شد؟"

 

18 سال عاشقی کردیم... چقدر سخت عاشقی کردیم! چقدر سختتر عاشق ماندیم! چقدر فداکاری کردیم، چقدر گذشت کردیم...چقدر بحث کردیم تا زیر یک سقف با هم مچ شدیم! چه مشکلات عجیبی پشت سر گذاشتیم... تو را نمی‌دانم! اما هنوز هم باور و ایمان قلبی دارم که تو بهترین و رفیق‌ترین شوهر دنیا برای منی...

 

می‌نویسم تا یادم باشد این کلمات را وقتی نوشتم که توی بدترین! رابطه ممکن با توام! که از هم دور شدیم، که دل هم را شکستیم ولی هنوز محرمانه‌ترین حرف‌ها را به‌هم می‌زنیم، هنوز رفاقت می‌کنیم برای هم... هنوز به هم کمک می‌کنیم که بندگی کنیم...

 

18 سال‌ست که همیشه چیزی توی کیفت برای خوشحال کردنم داری. و هنوز جمله معروف "چشمات رو ببند، دستتو بیار جلو" را هر روز می‌گویی. مثل همین دیروز که با ناراحتی خداحافظی کردیم و وقتی آمدی، شکلات محبوبم را گذاشتی کف دستم... 

 

18 سال رفاقت کردیم... و چقدر سخت بود رفیق ماندن... هنوز ازت دلخورم.. ولی هنوز عاشقانه دوستت دارم... سال‌ها بار این رابطه روی دوش تو بود و امروز با قلبی شکسته! عاشقانه کنارت ایستادم تا به مقصد برسیم... 

 

می‌دانم خسته‌ای..خیلی خسته... ولی آماده‌ام تا روی دوشم همراهیت کنم! اگر با پای خودت نمی‌توانی ، من، پایِ تو... 

 

 

حاشیه:

رفاقت، به نظرم گاهی بالاتر از رابطه همسرانه‌ست.... رفاقت (یا هرچیزی که اسمش رو بذارید) باعث می‌شه دوتا آدم‌ در دل تضادها و کثرت‌ها به توحید و وحدت برسن... همون دلیلی که خداوند براش بستر خانواده رو فراهم کرده... خیلی از منیت‌ها در دل همین رفاقت متعادل می‌شه... در دل رفاقت باعث میشه که هیچکدوم از دیگری نخواد که در برابرش تواضع کنه و ذلیل باشه، بلکه به هم کمک میکنن که در مقابل حق و وجود باری تعالی سرشون پایین باشه و تواضع داشته باشن و حرف حق وسط باشه، نه حرف من و تو! ولی انگار این رفاقت، در سایه امتحانات سخت به‌دست میاد... خیلی سخت...

راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست/ آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست....  در متن زندگی مدام به فنا شدن و هیچ شدن در برابر حضرت حق می‌رسید.. در دل صحنه‌ها و کشمکش‌ها و دل شکستن‌ها و تعدیل عواطف و احساسات....

 

صحنه عجیبیه صحنه زندگی مشترک...

بعد از 18 سال، عاشقی کردن، و داشتن یک فرزند مشترک و در حال عبور از بحران هایی عجیب، هنوز توصیه می‌کنم به عشق ورزیدن و رفاقت و با هم بندگی کردن و خود رو به دردسر عاشقی انداختن!!

خانم الفــ
ml>