بازتابِ نفسِ صبحدمان

از این بحث‌های بین مادر و پسری بینمون اتفاق افتاد. بعد از چند دقیقه بغلش کردم و پرسیدم "اگه یه پاک‌کن داشتی کدوم رفتار منو پاک می‌کردی"؟ یکم مکث کرد و گفت "خودت رو"!

خندیدیم. آشتی کردیم. از اون روز خودم را می‌گذارم جای همسرم، مادرش، خواهر و برادرش، و هرکسی که با من در ارتباط ست و همین سؤال را می‌پرسم... جواب‌ها قابل تأمل‌اند!

خانم الفــ

نظرات  (۳)

هر آن زخمی که دیدم از زمانه

برای فیض حق بودی بهانه...

 

خودتون رو هم که پاک کنید ماجرا چالش با خلق الله به اتمام نمیرسه...

چون برای فیض حق بهانه هایی لازمه :))

 

وقتی می خونم از پیامبر که هیچ نبی ای به اندازه من اذیت نشد... و ایشون هم که اسوه ی منیت نداشتن بودن، میفهمم زخم های زمانه و تنش هایی که با اطرافیانمون داریم چند منظوره هست

 

یکی از منظورهاش، فیوضات حق هست...

یکی از منظورهاش هم خالص سازی هست...

پاسخ:
در بلا هم میچشم لذات او
مات اویم مات اویم مات او
۲۳ مرداد ۰۳ ، ۲۳:۰۷ صحبتِ جانانه

چقدر شیرینند زیر هفت سال..

اگرچه بچه زیر هفت سال هم دارم..

ولی وقتی به دختر بزرگم نگاه می کنم قلبم کنده میشه از اینکه میشد مادر بهتری باشم...

وقتی از شیر می گرفتمش خیلییی دلم گرفته بود..

الان هم که دوره دوم رشد هست و رشته های تعلقش به من رها تر میشه، قلبم بی قرار میشه

 

 

پاسخ:
خداحفظشون کنه :)  
حتی اگر یک روز عالی باشی باز انتهای روز همین حس رو داری : کاش... کاش... اتفاقا هرچی بهتر باشی، به دلایلی ناراضی تر میشی. توکل به خدا...

منم همین حس ها رو داشتم...یک شبانه روز گریه کردم :) توی هر مرحله ی استقلالش از من، یک دور گریه میکنم...
۲۴ مرداد ۰۳ ، ۲۳:۴۵ صحبتِ جانانه

:)

پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ml>