بازتابِ نفسِ صبحدمان

هوالعلیم

ظرف‌ها رو قبل از ساعت ده شب می‌شورم، خونه رو مرتب می‌کنم، پسرک رو مطمئن‌ترین جای خونه می‌خوابونم، و می‌شینم به انتظار! توی این مدت به بمبی فکر می‌کنم که سه سال پیش خورد وسط زندگیم و دو روز پیش ترکید! 

صبح‌ها برای زندگیم تصمیمات سخت و تلخ می‌گیرم و شب‌ها موقع لرزش پنجره‌ها و همراه با بوی دود به ایرانم و مردم شریفش و سرداران و فرماندهان شجاعش و دانشمندان ارزشمندش فکر می‌کنم... کمی می‌خوابم و صبح، مادری هستم در آستانه تجربیاتی تلخ و وضعیتی عجیب، ولی پرانرژی که آشپزی می‌کنه، فوتبال بازی می‌کنه و فکر می‌کنه گاهی مردن چقدر از شجاعانه زندگی کردن راحتتره...

 

حواشی:

1.الحمدلله که توی این برهه از زمان و تاریخیم... خدایا! مرگ شقی‌ترین موجودات عالم رو به دست ما قرار بده و عاقبت ما رو ختم به شهادت کن...

2. چه روزهایی دیدیم...

خانم الفــ

نظرات  (۳)

۲۶ خرداد ۰۴ ، ۰۰:۰۶ پلڪــــ شیشـہ اے

سلام بانو جان

آن شاالله هر چه که هست به خوبی حل بشه.🥺🥺

خدا لعنتشون کنه. 😭😭😭

الهی آمین

پاسخ:
سلام خواهر جانم
ممنونم. با دعای شما ان شالله

خدا ان شالله ریشه‌کنشون کنه...

خیلی ها فکر میکنند مقاومت ینی اسلحه به دست گرفتن و موشک زدن ؛ در حالی که بنظرم زیر بنای مقاومت چیزی نیست جز همین زندگی و زنانگی و مادرانگی در تلاطمات...

پاسخ:
رفتارها و احساساتی که ربطی به این شرایط نداره ولی باید باشه چون زندگی جریان داره....و این خیلی سخته...

الحمدلله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ml>