بازتابِ نفسِ صبحدمان

ساختمون ما، همه جمع کردن و رفتن خارج تهران. من فعلاً همچین تصمیمی ندارم. یعنی زیاد با روحیاتم نمی‌سازه که خونه‌م رو و شهر محل سکونتم رو بخاطر ترس ترک کنم. کلاً سوار شدن روی موج ترس رو بلد نیستم.

سعی کردم آرامش داشته باشم، و ایمان قلبی به قدرت نظامی ایرانم و کمک و امداد الهی به جبهه حق. فکر می‌کنم موفق بودم چون پسرک ساعتی رو داشت توی کوچه بازی می‌کرد؛ صدام کرد و گفت "مامان! صدای انفجار و جیغ اومد! بیام تو یا می‌تونم بازی کنم؟" :))

 

فعلاً تصمیم ندارم اینجا رو ترک کنم. با اینکه این شب‌ها توی این ساختمون من و پسرم هستیم فقط. شما فکر می‌کنید احتیاط اینجا لازمه؟ یعنی باید برای حفظ جونمون بریم؟ به نظراتتون نیاز دارم. ممنونم.

خانم الفــ

نظرات  (۱۸)

من جای شما نیستم، شرایط مشابه ندارم، مادر نیستم، احساسات و نگرانی‌هاتون رو حقیقتا درک نمیکنم و بهش معترفم؛ صرفا بهرعنوان شخص بیرونی از روی تئوری‌ها میگم به نظرم ترک شهر تصویر ترس و وحشت ایرانی‌ها رو نشون میده به دنیا. 

باز هرطور خودتون میدونید 

پاسخ:
ممنونم بابت نظرتون و در نظر گرفتن شرایط مختلف. حقیقتاً ترسی ندارم، فقط نمیدونم اگر شرایطش رو داشته باشیم، موندن مجازه در جایی که خطر هست یا نه. ولی نکته خوبی فرمودید. ممنونم

شما اگر امکان رفتن به مدت چندهفته به منزل مادر یا مادرشوهر در یکی از شهرستانهای غیر از تبریز و اصفهان و یزد دارید بهش فکر کنید,رفتن دو سه روزه خسته کردن خودتونه، رفتن به اون شهرهایی که برشمردم هم زیاد فرقی با تهران نداره. رفتن به شهری که توش مهمون کسی غیر از مادرت باشی هم عملا ممکن نیست

چرا همسرتون شبها نیستند

اگر ایشون نیستند جدی بشید در این خصوص به خاطر صداها جالب نیست تنها باشید

 

ولی هزار درود به این روح مومن و شجاع تا همینجاشم از من مدعی جلوترید

پاسخ:
امکانش رو دارم. ولی نمیدونم موندن، مصداق با دست خودمون ، خودمون رو به کشتن دادن هست یا نه! 

بعضی شب ها، سر کار هستن.

بزرگوارید...ان شالله کار درست رو انجام بدیم

پس اهلش هستی

دنبال توجیهی :))

 

پاسخ:
:)) خیلی خوب بود. :))

اگر امکانش هست بله به نظرم. چون رنج احتمالی، رنج بیهوده‌ای خواهد بود. نشونهٔ ترس هم نیست. عقلانیته. مگر دلیل خاص و موجهی برای موندن باشه. یا جایی برای رفتن نباشه.

پاسخ:
ممنونم بابت نظر کاملت مهتاب جان

اگر جایی دارید که امن تر هست، حتما برید و نمونید...

پاسخ:
نمیدونم شیراز امن تر هست یا نه. شرایط موندن شمال رو ندارم... به نظرتون موندن به دلیل کار و درس موندن عاقلانه ست؟

سلام عزیزم

من هم در بستر چنین تصمیمی هستم

و نمیدونم واقعا

خودم اصلا دلم نمی‌خواد برم و ترجیح میدم همینجا بمونم و زندگی عادیمو ادامه بدم. 

ولی اطرافیان میگن برو که از خطرات دور باشی خیال ما راحت باشه

 

علی الحساب، از استادم می‌پرسم و بعد تصمیم می‌گیرم

پاسخ:
سلام خواهرم
ممنونم . به من هم خبر بده اگر به نتیجه ای رسیدی. ممنونم :)

این نظر منه و ممکنه نیاز به اصلاح داشته باشه...

شما اگر میخواستید ترسو بشید یا شجاع باشید، تا الان شاکله تون شکل گرفته...

ولی بعضی اتفاقات ممکنه روی روحیه پسرتون اثر بذاره...

مخصوصا که الان پدرشون هم نیست...

ممکنه گل پسرتون اون ترس پنهانش رو الان بروز نده... اما تداوم این ترس در درونش، میتونه در آینده سر باز کنه...

تا جایی که امکان داره بذارید حس امنیت داشته باشه... وقتی هم چاره ای نبود، دیگه اونجا خدا خودش جبران میکنه...

 

وقتی شرایط رو ترسیم کردین، من اول نگران گل پسرتون شدم...

در مجموع شیراز الان خیلی از تهران امن تر هست...

اگر همسرتون حضور داشتن میگفتم بمونید... ولو خانواده های دیگه رفتن...

چون خطر و تهدید در اون حد نیست.. ولی الان به نظرم برید بهتره

پاسخ:
بله. خیلی درست فرمودید. ممنونم ازتون.
بهش فکر میکنم حتما. 

سلام بزرگوار

به نظرم سبک و سنگین گنید.

مزایا و معایب دوطرف رو بنویسید.

صدا هست، همه‌جای تهران هست. حالا اگر اجلمون رسیده باشه، بریم شیراز و شمال و یزد و مشهد، نمیاد؟!

والاع اینقدر داستان، روایت و حکایت خوندم که دلم نمی‌خواد جایی برم. بله، شرایطش هم هست. امکانش هم هست. گیر چیزی هم نیستم. بعد هم حدیث داریم شهادت اجل کسی را جلو نمی‌اندازه.

عاقبت‌بخیری بالاتر از شهادت به دست اشقی‌الاشقیاس زمان؟!

روایت داریم معصوم از کنار جوانی رد می‌شد واون جوان دعا می‌کرد: اللهم انی اسئلک خیر ما تسئل (مجهوله، تاء با ضمه خونده میشه)

خدایا بهترین چیزی که ازت خواستن رو می‌خوام. معصوم می‌فرمایند: اگر دعای این جوان مستجاب بشه، شهید میشه!

با پسرتون هم صحبت کنید وبراش توضیح بدین. به هر حال ادما باید بزرگ بشن. 

همینقدر که یک شبایی پدرش هست، خوبه دیگه. 

همه این حرفا برای این بود که بگم به نظرم در رفتن، هیچ منفعتی جز اینکه تصور می‌کنیم جامون امنه، نیست. همین!

و اگر شما این ترس رو ندارید، پس رفتنتون به نظرم منفعتی نداره. مگر اینکه بزرگتری، پدر و مادری خیلی تحت فشار باشه و ناراحت و بخاطر دل اون برین.

همین

شرمنده طولانی شد 

پاسخ:
ممنونم. خیلی لطف کردید و نوشتید. چقدر افتخار میکنم به هم وطنام...

سلام

چه پست ترس‌آفرینی:))

فکر کردم همه هستن و سرگرم کار و زندگی 

ولی با این پست و کامنتهاش به واقع فکر کنم فقط من و شما موندیم:)

جمع کنیم بریم پس...من البته اگه تو موقعیت مشابه شما بودم فعلا نمی‌رفتم ...یعنی برای تصمیم رفتن یه کم زوده به نظرم....

ان‌شاءالله به تصمیم خیر برسید

 

پاسخ:
سلام :))
بلخشید قصدم ترس آفرینی نبود:))
ان شالله که خیر باشه؛ موندنی شدم
۲۶ خرداد ۰۴ ، ۲۰:۲۸ صحبتِ جانانه

برید اگر همسرتونم دورکار شده

مگر اینکه چابک و چالاک بدون بچه بتونید بمونید کمک رسانی کنید

پاسخ:
ممنونم ازت
کامنت های این پست، کافیه که اسرائیل بفهمه هیچ غلطی نمیتونه بکنه و ان شالله به زودی نابود و ریشه‌کن میشه

سلام.

اگر موندن شما خاصیتی ولو کم برای مقاومت داره و شرایط جنگی را تقویت می‌کند. بمونید. اگر نه، رفتن شما ایرادی نداره، بلکه مطلوب هم هست.

پاسخ:
سلام و نور
ممنونم.
ان شالله خیر باشه پشت تصمیماتمون

من دارم با بغض وسیله‌هامو جمع می‌کنم امشب برم. پدر و مادرم نگرانمن.

پاسخ:
ان شالله شادی و آرامش دل اونها، برات خیر عظیمی در پیش داشته باشه. با سرافرازی و شادی برو. در پناه خدا

چه نظراتی!

واقعا دلم میخواد دیدگاه یه عده رو با خاک یکسان کنم..

چه ربطی به بودن و نبودن "شوهر"تون داره!.. ایشون باشه دیگه مشکلی نیست؟!!!

یعنی کسانس که این مسائل رو به شوهر و امثالش ربط میدن رو زنده میخوام.. 

 

 

پاسخ:
گاهی بودن آدم هایی باعث قوت قلب، به خصوص قوت قلب بچه هاست. همیشه جمع خانوادگی که باشه، بچه ها حس بهتری دارن حتی در شرایط عادی.


۲۸ خرداد ۰۴ ، ۱۷:۵۷ اقای ‌ میم

من حقیقتش اومدم نظرات رو بخونم چون خودم هم همین سوال رو دارم که برای حفظ جان اگر جای بهتری هست وظیفه است بریم یا باید بمونیم

پاسخ:
وقتی به کوچه مون نگاه کردم، دیدم ۹۰ درصد خونه ها سوت‌وکوره..تصمیم گرفتم بمونم و از حجم شهر جنگ‌زده، به سهم خودم کم کنم... بالاخره باید سبک زندگی جنگ بین حق و باطل و شرایط جنگ رو بچه ها یاد بگیرن...نمیشه توی شرایطی که اوضاع اونقدرها هم بد نیست، بری و بعد از شجاعت برای بچه ها بگی. به خصوص که نباید شهر و محله ها خالی بشه...
۲۸ خرداد ۰۴ ، ۲۲:۰۱ صحبت جانانه

نظرم کاملا تغییر کرد

موندن خوبهچبهترین کار

حس فرار میده رفتن

حس بزدلی

التماس دعا دارم شدیدا

پاسخ:
:)
ان شالله خدا به دلهامون آرامش بده و ما رو شرمنده شهدا نکنه.
۲۹ خرداد ۰۴ ، ۰۱:۲۹ اقای ‌ میم

پس سعی کنید اگه پسرتون ناآرامی کرد آرامش کنید و حواستون بهش باشه بالاخره شاید اون ها ارمان های ما رو درک نکنند

پاسخ:
ممنونم.
اگر این اتفاق بیوفته، ممکنه دوباره مجبور به انتخاب بشم. 
حق با شماست

به نظرم می‌تونید از پیام تصویری دوم حضرت اقا، پاسخ‌تون رو بگیرید.

پاسخ:
سلام و نور
بله:) الحمدلله
۳۱ خرداد ۰۴ ، ۱۶:۳۸ اقای ‌ میم

وقتی اون پستتون راجع به تزریقات کردن رو دیدم گفتم رحمت به شیر پاک مادرتون

پاسخ:
بزرگواریِ شماست.
حداقل کاریه که از دستم برمیاد... 
البته مهارتهای دیگه ای هم به دست آوردم :) مسئول آسانسورم وقتی برق میره. بعد یه صندلی توی آسانسوره یاد آقای آسانسوری طنز آقای صحت افتادم :))
تمیز کاری هم که جز مهارتهام بود ولی به غیر از خونه جای دیگه ای به کارش نگرفته بودم، که الحمدلله شد:))
خیلی شیفته شرایطی هستم که توی موقعیتهای جدید قرار میده آدم رو و تبدیلت میکنه به چیزی که نبودی...
ان شالله این شرایط برای همه‌مون خیر باشه و به خیرترینها ختم بشه...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ml>